معنی جاه وجلال

حل جدول

جاه وجلال

شوکت


صاحب جاه وجلال

ذوالجلال، جبروت، دارای شکوه، بزرگ قدر، باشکوه


جاه

منزلت و مقام

مقام، منزلت


شکوه وجلال

فر، افرند، اورند، شان، عظمت، ابهت، شوکت، حشمت، بزرگی


کوکبه وجلال

کیا بیا, کیابیا.

مترادف و متضاد زبان فارسی

جاه

آبرو، اعتبار، جلال، دبدبه، درجه، رتبه، شان، شکوه، شوکت، عرض، فر، مجد، مسند، مقام، منزلت، منصب

فرهنگ معین

جاه

(اِ.) مقام، منزلت.

فرهنگ عمید

جاه

مقام، مکان، منزلت، جایگاه، قدر و شرف، علو منزلت، شٲن و جلال،
فر و شکوه،

فارسی به عربی

جاه

کرامه

فرهنگ فارسی هوشیار

جاه

مقام، مکان، شوکت


ذی جاه

صاحب جاه و مقام خداوندشان و شوکت.


ذو جاه

صاحب جاه و مقام خداوندشان و شوکت.

لغت نامه دهخدا

ذی جاه

ذی جاه. (ع ص مرکب) صاحب جاه: پادشاه ذی جاه.


سلیمان جاه

سلیمان جاه. [س ُ ل َ / ل ِ] (ص مرکب) آنکه شوکت و مقام سلیمان دارد:
کریم دولت و دین آصف و سلیمان جاه.
؟ (حبیب السیر ج 3 ص 2).

معادل ابجد

جاه وجلال

79

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری